اگر روزي در اين مملكت پاي حساب و كتاب به ميان آمد، ما و به ويژه نسل من از خيلي ها طلبكاريم
طلبكاريم از همه كساني كه با تزريق هيجان و دستكاري احساسات و كلي گويي هاي بي مصداق ، قدرت تامل و تفكر را از ما گرفتند.
نه تامل و تفكر به كائنات، فلسفه و حكمت. بلكه قدرت انديشيدن در باره مصيبتي كه دست كم در حوزه اقتصاد و صنعت، به دست خود، به روزخود آورديم. فاجعه اي كه قابل پيشگيري بود و دخلي به جنبش و انقلاب سياسي و فرهنگي ما نداشت.
ما طلبكاريم از همه كساني كه در باره غرب، صنعت و مدرنيته معرفتي معيوب را به ما غالب كردند و هر آنچه مي توانست به بهروزي نسبي اين مردم و اين آب و خاك كمك كند را با چپ انديشي هاي كودكانه، مونتاژكاري و توسعه وابسته و خدمت به امپرياليسم جهاني لقب دادند و ستايش گر فقر و سيه روزي شدند و سرانجام براي كسب تابعيت و اقامت براي فرزندان خود در همان كشور امپرياليسم جهاني، روزها پشت درِ سفارتخانه هاي غربي صف كشيدند!
ما «يك زندگي » طلب داريم از همه روشنفكران ايراني دهه 40 و 50 شمسي كه در غرب تحصيل كردند و باليدند و عواقب رفاهي و بهداشتي پيشرفت هاي صنعتي و تكنولوژيك آن ديار را به چشم خود ديدند، اما ديگران را از آن ترساندند و جامعه فقير و دچار سوء تغذيه ايران كه سمبل صنعتش «پيكان» خيامي و آرزوي كشاورزش تراكتور روماني بود را به «غربزدگي»، «مصرف گرايي» و «سلطه ماشينيزم » متهم كردند!و با روخواني نوشته هاي فانون و فرانك و سمير امين و رژي دبره، معدود سرمايه گذاران صنعتي كشورشان را «بورژوازي پليد»، «موش سكه پرست» و «گرگ خوانخوار» ناميدند!
دست همه پيكارگران با استبداد و خودكامگي را مي بوسيم اما طلب كاريم از همه آنهايي كه در نخستين سال پيروزي انقلاب، به جاي بهره گيري از سرمايه و توان جامعه در مسير رشد و توسعه اقتصادي و صنعتي، مصيبت بزرگ مصادره ها و الغاي مالكيت خصوصي و راندن صاحبان صنايع بزرگ و تعطيلي كارخانه ها و افول اقتصاد ايران را سبب شدند و امثال خيامي ها و لاجوردي ها و برخوردارها را «سرمايه دار رانتي» خواندند و از ايران بيرون كردند.
بي آنكه بدانند عرصه توليد و صنعت جاي خون دل خوردن است و هيچ انسان منفعت طلبي حاضر به بند كردن حيثيت و سرمايه در بيابانهاي تهران و باج دادن به دربار و كفتار نمي شود. درباره خيامي ها گفتني ها بسيار است، اما باز اگر روزي پاي و حساب و كتاب به ميان آمد، ما به خيامي ها بدهكاريم؛ نه تنها به خاطر پايه گذاري صنعت ساخت پيكان و اتوبوس در ايران و خاورميانه و ايجاد هزار شغل و خانه سازماني و ورزشگاه و خلق ميلياردها ثروت بلكه به خاطر همه تصورات غلطي كه از آنها و ديگر سرمايه داران صنعتي هم عصر آنها داشتيم وهيچگاه در صدد اصلاح اين ذهنيت ها مجعول برنيامديم.
روز جمعه محمود خيامي درگذشت، چندسال پيش برادرش احمد خيامي در تنهايي و بيماري از دنيا رفت.
خيامي ها فرشته نبودند اما در مقابل سرمايه داران و كاسبان رانتي كه اين روزها با احتكار 200 ميليون ماسك ضد ويروس، حق زنده ماندن را از هموطنان خود، دريغ مي كنند، بدون تعارف بايدگفت كه خيامي ها قابل ستايش اند.
بايد ستايش كرد كساني را كه دلشكسته و مغموم از ايران رفتند و با آنكه در سالهاي بعد از انقلاب، جايي به وسعت يك گور در ايران نداشتند، بيش از يكصد مدرسه و خيريه در خراسان ساختند و صدايش را هم در نياوردند.
اين روزها كه همه داشته هاي ما قسطي است ما به برادران خيامي و شركت ايران ناسيونال چند قسط «پوزش» و «تعظيم» بدهكاريم.
خيامي ها بي آنكه مجسمه اي داشته باشند، تجسم شرافت، انسان دوستي و وطن پرستي بودند. كاش به خاطر احترام به انسانيت، اكنون از آنها اعاده حيثيت كنيم.
جمعه ۲۲ فروردین ۹۹ | ۲۱:۰۸ ۸۰ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است